سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دالان عشق

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کاش می توانستم

کاش می توانستم بگویم زیبایی رویایی...  

ولی چه کنم لب هایم را به هم دوخته اند حتی نمی توانم بگویم برایم بمان ای کاش می توانستم بگویم برایم بمان بعداز رفتن تو دیگر بلبلان ترانه ی عشق را سر ندادند ماهی ها دیگر در آب بازی نمی کردند ابرها به سختی می گریستند آری او رفت به جایی که به آن تعلق داشت آنجاکه رسم عشق وفاست او رفت ...

با رفتن او قلبم ناگاه از تنگ بلور افتاد حتی نتوانستم خورده هایش را جمع کنم زیرا اشک امان دیدن را از من ربوده بو باز هم نتوانستم سد راه اشک خود شوم آنها راهشان را خودشان می یافتند سوگند به تو که تنها عشقم هستی بخاطر قداست عشقمان بخاطر تو که آرام جان هستی می میرم تا نام مرا به عنوان یک عاشق سرسپرده در کتاب عشق ثبت کنند                                                                      

 

عاشق اگر بیند ستم کی شکوه از یارش کند             بلبل نمی رنجد زگل هر چند آزارش کند